I heard that you’re settled down.
من شنیدم که مشکلاتت رو حل کردی
That you, found a girl and your married now.
که حالا یه دختری رو پیدا کردی و باهاش ازدواج کردی
I heard that your dreams came true.
من شنیدم که رویاهات به حقیقت پیوستند
Guess she gave you things, I didn't give to you.
خیال میکنم که او به تو چیزهایی داده که من نتونستم به تو بدم
 
Old friend, why are you so shy?
ای دوست قدیمی، چرا اینقدر خجالت میکشی؟
It ain't like you to hold back or hide from the lie.
این موضوع طوری نیست که عقب بکشی یا پشت دروغ پنهان بشی
 
I hate to turn up out of the blue uninvited.
من از برخاستن غمی ناخوانده در وجودم متنفرم
But I couldn't stay away, I couldn't fight it.
ولی نتونستم ازش دور بشم… نتونستم باهاش مبارزه کنم
I'd hoped you'd see my face & that you'd be reminded,
من امیدوار بودم که وقتی چهره منو دیدی و هروقت آنرا بیاد میاوردی…
That for me, it isn't over.
این یادآوری به خاطر من باشه، این جریان هنوز تموم نشده
 


ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:, | 16:19 | نويسنده : ثریا علیدادی |

 

When will I see you again
کی دوباره می بینمت؟

You left with no goodbye, not a single word was said
بدون خداحافظی گذاشتی رفتی، حتی یه کلمه هم نگفتی

No final kiss to seal anything
بدون آخرین بوسه که همه چیز رو تموم کنه

I had no idea of the state we were in
اصلا نمیدونم توی چه وضعیتی بودیم

I know I have a fickle heart and bitterness
میدونم که قلب احساساتی و تلخ و شیرینی دارم

And a wandering eye, and a heaviness in my head
و چشمان متعجب و یک سنگینی توی سرم



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:, | 16:4 | نويسنده : ثریا علیدادی |
صفحه قبل 1 صفحه بعد

Making MusiC